حال از درد عشق افتاده
مرضی در دو دیدهام که مپرس
همه را شکل یار میبینم
پیرزن را نگار میبینم
چون به تن میکنند جامه تنگ
شده چادر برای زنها ننگ
در خیابان لباسها دارند
با بدنها نبرد تنگاتنگ
تا بگویی که این چه ترکیبی است
میشوی بیکلاس و بی فرهنگ
در چنین دورهای که هر ده ما
شده مانند شهرهای فرنگ
تا زمانی که پیر صد ساله
صورتش خوشگل است و رنگارنگ
همه را شکل یار میبینم
پیرزن را نگار میبینم
حشمت آید به چشم من نسرین
قدرت آید به چشم من پروین
بشنو اکنون حکایتی جالب
گر نداری به حرف بنده یقین
میگذشتم ز کوچهای دیدم
برگی از یک مجله روی زمین
روی آن عکسی از دو دختر بود
چهرۀ هر دو عین حورالعین
نیم ساعت به دیدۀ حیرت
خیره بودم بر آن ورق همچین
زنی آمد که چیست این؟ گفتم:
چه بگویم خودت بیا و ببین
روی زیبای حوریان بهشت
کرده است این مجله را تزئین
گفت یارو: خدا شفا دهدت
باشی از این به بعد بهتر از این
این که عکس فرشته میبینی
هست عکس لنین و استالین
گفتم: امروز چون تو میبینم
همه را ای نگار ماهجبین
گفت: بس کن نگار سیری چند؟
شدهای پاک خل منم افشین
همه را شکل یار میبینم
پیرزن را نگار میبینم
مرضی در دو دیدهام که مپرس
همه را شکل یار میبینم
پیرزن را نگار میبینم
چون به تن میکنند جامه تنگ
شده چادر برای زنها ننگ
در خیابان لباسها دارند
با بدنها نبرد تنگاتنگ
تا بگویی که این چه ترکیبی است
میشوی بیکلاس و بی فرهنگ
در چنین دورهای که هر ده ما
شده مانند شهرهای فرنگ
تا زمانی که پیر صد ساله
صورتش خوشگل است و رنگارنگ
همه را شکل یار میبینم
پیرزن را نگار میبینم
حشمت آید به چشم من نسرین
قدرت آید به چشم من پروین
بشنو اکنون حکایتی جالب
گر نداری به حرف بنده یقین
میگذشتم ز کوچهای دیدم
برگی از یک مجله روی زمین
روی آن عکسی از دو دختر بود
چهرۀ هر دو عین حورالعین
نیم ساعت به دیدۀ حیرت
خیره بودم بر آن ورق همچین
زنی آمد که چیست این؟ گفتم:
چه بگویم خودت بیا و ببین
روی زیبای حوریان بهشت
کرده است این مجله را تزئین
گفت یارو: خدا شفا دهدت
باشی از این به بعد بهتر از این
این که عکس فرشته میبینی
هست عکس لنین و استالین
گفتم: امروز چون تو میبینم
همه را ای نگار ماهجبین
گفت: بس کن نگار سیری چند؟
شدهای پاک خل منم افشین
همه را شکل یار میبینم
پیرزن را نگار میبینم