مرکز پخش: یزد، چهارراه ایرانشهر، انتشارات کوثر هدایت

حال از درد عشق افتاده

مرضی در دو دیده‌ام که مپرس

همه را شکل یار می‌بینم

پیرزن را نگار می‌بینم

چون به تن می‌کنند جامه تنگ

شده چادر برای زن‌ها ننگ

در خیابان لباس‌ها دارند

با بدن‌ها نبرد تنگاتنگ

تا بگویی که این چه ترکیبی است

می‌شوی بی‌کلاس و بی فرهنگ

در چنین دوره‌ای که هر ده ما

شده مانند شهرهای فرنگ

تا زمانی که پیر صد ساله

صورتش خوشگل است و رنگارنگ

همه را شکل یار می‌بینم

پیرزن را نگار می‌بینم

حشمت آید به چشم من نسرین

قدرت آید به چشم من پروین

بشنو اکنون حکایتی جالب

گر نداری به حرف بنده یقین

می‌گذشتم ز کوچه‌ای دیدم

برگی از یک مجله روی زمین

روی آن عکسی از دو دختر بود

چهرۀ هر دو عین حورالعین

نیم ساعت به دیدۀ حیرت

خیره بودم بر آن ورق همچین

زنی آمد که چیست این؟ گفتم:

چه بگویم خودت بیا و ببین

روی زیبای حوریان بهشت

کرده است این مجله را تزئین

گفت یارو: خدا شفا دهدت

باشی از این به بعد بهتر از این

این که عکس فرشته می‌بینی

هست عکس لنین و استالین

گفتم: امروز چون تو می‌بینم

همه را ای نگار ماه‌جبین

گفت: بس کن نگار سیری چند؟

شده‌ای پاک خل منم افشین

همه را شکل یار می‌بینم

پیرزن را نگار می‌بینم
 
مي‌خواند يكي شبيه گوگوش
زد بر سر او پدر كه خاموش

چشم من و مادر تو روشن

پس غير مجاز مي‎كني گوش

گفتش پسر آخر اين چه حرفي است

بيهوده نياور اي پدر جوش

اين نوحه هيأت فلان جاست

از حاج فلان شنيدمش دوش!
 
شنیدم رفت مردی شهرداری

برای یکسری کار اداری

ببخشید از ادب دور است گویی

گرفت او را در آنجا دستشویی

زمانی چند با این درد، سر کرد

پس از آن کم کم احساس خطر کرد

الهی حالت این وقت انسان

نگردد قسمت گرگ بیابان

به فکرش خورد تنها راه چاره

چه راهی؟ دستشویی اداره

اگرچه بود مشکل، استقامت

ولی خود را رساند آنجا به زحمت

همین که خواست داخل گردد آن مرد

یکی از پشت سر او را صدا کرد

که ای آقا همینطوری کجا؟ ایست

ببینم نظم و ترتیبی مگه نیست؟

بهت کی گفته این بخش از اداره

روالش کشکیه قانون نداره

برو پر کن هزار و صد تومن فیش

بریزش به حساب جاری جیش

به همراه دو تا عکس سه در چار

برو پیش مدیر بخش ادرار

ببر درخواستت رو عاجزانه

ضمیمهَ ش کن دو تصویر از مثانه

همونجا باش بعدش تا دم ظهر

دعا کن تا بشه در خواستت مهر

اگه صادر شد از اونجا اجازه

اتاق بعدی امضا میشه تازه

بده ثبتش کنند و در ادامه

بگیر از قسمت بهداشت نامه

مرتب حال اون بیچاره بد شد

از اون حالت که قبلش داشت رد شد

نشست و پا شد و نالید صدبار

سرش رو چند دفعه زد به دیوار

فشارش که از این حد بیشتر شد

زبونم لال، سر تا پاش تر شد

مشخص نیست بعد از کار زشتش

کجا در رفت و چی شد سرنوشتش

چه می‎دونه کسی شاید که مَرده

همین باشه که شعرو جور کرده

مهم اینه که شاید بعد خنده

یکی دردش بیاد از حرف بنده
 
بگو کافر به یزد آید در این فصل
عذاب نار اگر باور ندارد

نوشته بر در دوزخ که جز یزد

جهنم شعبه دیگر ندارد
 
زیر فشار بار گرانی شدم پرس
انَّ الحیاةَ استرسٌ بعدَ استرس

مردم کنند سکه ز دنیا طلب، ولی

چیزی به غیر سکته نمی‌بخشد این کنس

آمد به التماس٬ گدایی مقابلم

گفتم برو٬ منم به دعای تو ملتمس

مس را طلا کنند به اکسیر و کاشکی

می‌شد در این زمانه طلا را کنند مس

ای کشور عزیز من ای نازنین وطن

هر چند زیر بار مخارج شوم پرس

باور مکن که هیچ زمانی عوض کنم

یک پشکل دهات تو را با لس آنجلس

از حس و حال شاعری‌ام دور مانده‌ام

نه طبع شعر مانده برایم نه حال و حس
 
تا توهستی فضل و دانش نیز هست

بی تو دانشمند کی آید به دست؟

مرغ چون بشنید از شوق و شعف

بال می‌زد روی کشتی هر طرف

شاد شد بسیار و خود را کرد لوس

از خوشی پر زد در آغوش خروس

مرغ، جان من فدای قدقدت

سیرمان کردی تو با تخم خودت

تا نخورده باشد از تخمت بسی

دکتر و معمار کی گردد کسی

نسل دانشجوی ما ممنون توست

پیشرفت مملکت مدیون توست
 
چند ساعت ادا درآوردی

از خودت نعره‎ها درآوردی

گریه اصلاً نداشتی، الکی

از خودت هی صدا درآوردی

روی منبر حدیث می‎گفتی

آن حدیث از کجا درآوردی؟

مجلس روضه بود یا استخر؟

پیرهن را چرا درآوردی؟

سفره شد پهن و اهل شام شدی

پدر معده را درآوردی

رفته بودی کنی عزاداری

شکمی از عزا درآوردی!
 
Назад
Верх Низ